دستۀ برگ که بدان با شاخ پیوندد. (یادداشت مؤلف). میلۀ باریکی را که قطورتر از پهنک می باشد و پهنک به وسیلۀ آن به ساقۀ نبات متصل می گردد دم برگ نامند، شکل دم برگ در گیاهان مختلف متفاوت است، مثلاً گاهی استوانه شکل است مانند دم برگ داردوست و تبریزی، و گاهی مقعر و شیاردار و ناودانی شکل است مانند دم برگ نمدار. در نباتات آب زی تراپاناتانس قسمتی از دم برگ متورم و مملو از هوا می باشد و نبات به وسیلۀ آن در سطح آب شناور می گردد. (از گیاه شناسی ثابتی صص 244- 245)
دستۀ برگ که بدان با شاخ پیوندد. (یادداشت مؤلف). میلۀ باریکی را که قطورتر از پهنک می باشد و پهنک به وسیلۀ آن به ساقۀ نبات متصل می گردد دم برگ نامند، شکل دم برگ در گیاهان مختلف متفاوت است، مثلاً گاهی استوانه شکل است مانند دم برگ داردوست و تبریزی، و گاهی مقعر و شیاردار و ناودانی شکل است مانند دم برگ نمدار. در نباتات آب زی تراپاناتانس قسمتی از دم برگ متورم و مملو از هوا می باشد و نبات به وسیلۀ آن در سطح آب شناور می گردد. (از گیاه شناسی ثابتی صص 244- 245)
به عربی جبیره و بهندی پطی نامند و آن خون را بازدارد. (آنندراج) (غیاث اللغات). تسمه ای است فصادان را که روی محل فصد بر بازو بندند. (شعوری). جبیره و رفاده ای که بروی رگ فصدکرده و جراحت بندند. (ناظم الاطباء). هر دستمال و پارچه ای که در جراحی بر رگهای نشترخورده بندند. رفاده. (منتهی الارب ذیل مادۀ رفد). معصب. (تفلیسی) (ملخص اللغات). عصابه. (مهذب الاسماء)
به عربی جبیره و بهندی پطی نامند و آن خون را بازدارد. (آنندراج) (غیاث اللغات). تسمه ای است فصادان را که روی محل فصد بر بازو بندند. (شعوری). جبیره و رفاده ای که بروی رگ فصدکرده و جراحت بندند. (ناظم الاطباء). هر دستمال و پارچه ای که در جراحی بر رگهای نشترخورده بندند. رفاده. (منتهی الارب ذیل مادۀ رفد). معصب. (تفلیسی) (ملخص اللغات). عصابه. (مهذب الاسماء)
رنگارنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. متلون. به انواع و اقسام مختلف: شعر بی رنگ ولیکن شعرا رنگ برنگ همه چون دیو دوان و همه شنگند و مشنگ. قریعالدهر
رنگارنگ. به لونهای مختلف. به رنگهای گوناگون. متلون. به انواع و اقسام مختلف: شعر بی رنگ ولیکن شعرا رنگ برنگ همه چون دیو دوان و همه شنگند و مشنگ. قریعالدهر
خاورشناس نامی آلمان که زراتشت نامه را از روی پنج نسخۀ خطی به سال 1904 میلادی در پطرزبرگ با مقدمه و یادداشتهای فاضلانه ای به فرانسه ترجمه کرده است. رجوع به فهرست مزدیسنا و ادب پارسی شود
خاورشناس نامی آلمان که زراتشت نامه را از روی پنج نسخۀ خطی به سال 1904 میلادی در پطرزبرگ با مقدمه و یادداشتهای فاضلانه ای به فرانسه ترجمه کرده است. رجوع به فهرست مزدیسنا و ادب پارسی شود
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در صحافی، در تداول لت در جزوه و کتاب، و آن ورقی است خارج از صفحات متصل یک فرم چاپی که در اول یا وسط کتاب و جزوه افزایند بخاطر افزایش بر مطالب یا جبران افتادگی مطالب لازم کتاب یا جزوه
اصطلاح ورق بازان در بازی ورق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، در صحافی، در تداول لت در جزوه و کتاب، و آن ورقی است خارج از صفحات متصل یک فرم چاپی که در اول یا وسط کتاب و جزوه افزایند بخاطر افزایش بر مطالب یا جبران افتادگی مطالب لازم کتاب یا جزوه
عبارت از انشعابات دسته های چوبی و آبکشی ساقه است که به وسیلۀ دمبرگ داخل پهنک می گردد... رگبرگی که مستقیماً از دمبرگ داخل پهنک می گردد رگبرگ اصلی نامیده می شود و رگبرگهای دیگر که از انشعاب رگبرگ اصلی به وجود آمده اند رگبرگ فرعی نام دارند. (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 253)
عبارت از انشعابات دسته های چوبی و آبکشی ساقه است که به وسیلۀ دمبرگ داخل پهنک می گردد... رگبرگی که مستقیماً از دمبرگ داخل پهنک می گردد رگبرگ اصلی نامیده می شود و رگبرگهای دیگر که از انشعاب رگبرگ اصلی به وجود آمده اند رگبرگ فرعی نام دارند. (گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی ص 253)
از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقۀ گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ. (آنندراج). برگ گل. پر گل: بدان لشکر دشمن اندرفتاد (اسفندیار) چنان کاندر افتد به گلبرگ باد. فردوسی. ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی. فردوسی. چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی برنگ طبرخون لب مشکبوی. فردوسی. چنین تابیامد مه فرودین بیاراست گلبرگ روی زمین. فردوسی. یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار. منوچهری. بر امیدروی چون گلبرگ تو می نهم جان را و دل را خارها. سنایی. بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم. (کتاب المعارف بهاولد). از نسیم گل بمیرد در زمان چو به گلبرگ اندرون افتد جعل. انوری. ز گلبن ریخته گلبرگ خندان چرا بر من نگرددباغ زندان. نظامی. بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت چهل قصه بچل نکته فروگفت. نظامی. چو بر شبدیز شب گلگون خورشید ستام افکند چون گلبرگ بر بید. نظامی. چون دیدۀ من هر دم گلبرگ رخت بیند از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی. عطار. ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت پس آنگاه دستش ببوسید و گفت. سعدی (بوستان). چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی. همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش. حافظ. ، مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل: من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم. سوزنی. ، مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد: بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد ز خونین سرشک آستین لاله کرد. اسدی. تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالها چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته. خاقانی. کجا آن تازه گلبرگ شکربار شکر چیدن ز گلبرگش به خروار. نظامی. گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن. حافظ
از جمله قسمتهای گل است که دومین حلقۀ گل میباشد و مرکب است از قطعاتی به نام گلبرگ. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 117 شود. قلب برگ. (آنندراج). برگ گل. پر گل: بدان لشکر دشمن اندرفتاد (اسفندیار) چنان کاندر افتد به گلبرگ باد. فردوسی. ندانم چه چشم بد آمد بر اوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی. فردوسی. چو گلبرگ رخسار و چون مشک موی برنگ طبرخون لب مشکبوی. فردوسی. چنین تابیامد مه فرودین بیاراست گلبرگ روی زمین. فردوسی. یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت گلبرگ نباشد عجب اندر مه آزار. منوچهری. بر امیدروی چون گلبرگ تو می نهم جان را و دل را خارها. سنایی. بیا تا این نفسهای حواس را و درمهای گلبرگ انفاس را نثار کنیم. (کتاب المعارف بهاولد). از نسیم گل بمیرد در زمان چو به گلبرگ اندرون افتد جعل. انوری. ز گلبن ریخته گلبرگ خندان چرا بر من نگرددباغ زندان. نظامی. بزرگ امیدچون گلبرگ بشکفت چهل قصه بچل نکته فروگفت. نظامی. چو بر شبدیز شب گلگون خورشید ستام افکند چون گلبرگ بر بید. نظامی. چون دیدۀ من هر دم گلبرگ رخت بیند از ناوک مژگانش بر خار کنی حالی. عطار. ز شادی چو گلبرگ خندان شگفت پس آنگاه دستش ببوسید و گفت. سعدی (بوستان). چه شهرآشوبی ای دلبند مقبول چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی. سعدی. همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش. حافظ. ، مجازاً بدن ظریف و لطیف چون گل: من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل برآید از بر گلبرگ کامکار تو کرم. سوزنی. ، مجازاً بمعنی رخسار و خد باشد: بگفت این و گلبرگ پرژاله کرد ز خونین سرشک آستین لاله کرد. اسدی. تو گلرخی من سالهای پاشیده بر گل مالها چون لاله مشکین خالها گلبرگ رعنا داشته. خاقانی. کجا آن تازه گلبرگ شکربار شکر چیدن ز گلبرگش به خروار. نظامی. گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن. حافظ